روی تختم کنار اسایشگاه نشته بودم و داشتم جدول حل می کردم
در اسایشگاه باز شد و نور به سمت تخت من هجوم اورد
اسایشگاه محیطی نسبتا تاریک داشت که من برای رهایی از ظلمت انجا بالای سرم روی تختم یه لامپ ال ای دی کوچک نصب کرده بودم برای جدول حل کردن و شطرنج همین
از میان نور سایه کسی را دیدم که کوله پشتیش را با اکراه به دونبال خودش می کشید
هر چی سعی کردم نتونستم چهرشو ببینم برا همین بی خیال شدم حتما یکی از بچه ها بود که از مرخصی امده بود
مشغول حل جدول شدم
وسیله ای که با ان مخ را حمل میکنند؟
پنج حرفی بود
اهان فهمیدم ................فرقون!
در بسته شد و سکوت مث تاریکی باز گشت
اما ....
سلام
گوشام مث چشمام قوی بود
و به راحتی اشخاص را با صدا شون می شناختم
اما این صدا جدید بود
نگاهش کردم
یه تازه وارد بود به قول ما یه اشخور
با لباس نظامی و کله بی مو
و در سیماش صفا
گفتم
من:سلام جدیدی؟
اره
من:خوش اومدی
ممنون
من:ببین تخت خالی نداریم اما امروز پنج شنبه است و همه رفتند مرخصی می تونی رو یه تخت بخوابی اما شنبه باید به فکر یه تخت جدید باشی
با سر تایید کرد
حرف من همش راست بود الا یه جاش
یه تخت خالی بود که اون دقیقا بالای سر من بود طبقه دوم و من چون سرپرست اسایشگاه بودم خوش نداشتم کسی بره طبقه بالا چون مرا عصبی می کرد
و اون دقیقا زد تو برجکم و گفت:
راستی؟
من ازون ارشدایی نبودم که با قولدور بازی و زور گفتن به بقیه ستوانها به این مقام رسیده باشم
از روزی که اومده بودم توی پادگان یکسالی می شد که مرخصی نرفته بودم و مث بقیه بچه مسولیت قبول می کردم جارو میزدم ظرف میشستم و غذا از اشپزخونه می اوردم
واقعیتش چی شد من شده بودم ارشد اسایشگاه بر میگشت به 10 ماه قبل موقعی که کادری های پادگان دست به یکی کرده بودنند اسایشگاهمون را ازمون بگیر و ارشد قبلی پادگان مثل نوچه های قدیم فقط قربون صدقه سرهنگ یگان می رفت و برای یه مرخصی پایان هفته لازم می شد پدر مادر خودشم می فروخت
دنیای جالبی داریم کسی با اون هیکل (ارشد قبلی)از ترس پادگان ضعیف تر از خودشو به چند تا ادم ترسوتر از خودش می فروخت تا بره مرخصی
اون روز وقتی وارد اسایشگاه شد دستم را مشت کردم و فریاد زدم
عامل قی اور (نوعی عامل بمب شیمیایی که موجب حالت تهوع در انسان می شود در انسان ! فردی که عامل را در جنگ تشخیص می دهد باید فریاد بزند و به دیگران علام کند )..............
عامل قی اور
پناه بگیرید
( او برای تحویل دادن میز ناهار خوری اسایشگاه به فرمانده یگان 5 روز تشویقی گرفته بود و با سینه سپر جلوی
ادامه مطلب |